بغض تو گلومه
 
خدا هم پلومه
 
به خودش قسم
 
بدجوری خستم
 
پیش تو تمومه موندن حرفاتم بهونه بودن
 
آره خواستم باشم ولی رفتمو پیشت نموندم
 
عوض شدی آخریا باورم نمیشد
 
دوستت داشتم حالیمم نمیشد
 
مثل حوا این طوری که من با تو بودم
 
تو آسمونت ابریه وردار ببر اونور
 
بارون با تو بارید دیگه گمت کردم
 
تو دنیای تاریک
 
حالا بارون با ریتم
 
دیگه لالایی نمیگم تا آروم بخوابی نه دیگه لالایی نمیگ
م
تا آروم بخوابی

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 16:17 ] [ atefeh ]

[ ]

 

 
 
غریب است دوست داشتن
 
 
 
 
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
 
 
 
 
 
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
 
 
 
 
 
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ؛
 
 
 
 
 
به بازیش می‌گیریم.
 
 
 
 
 
هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر ،
 
 
 
 
 
هر چه او دل نازک‌تر ، ما بی رحم ‌تر .
 
 
 
 
 
 تقصیر از ما نیست ؛
 
 
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.
 
 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 16:8 ] [ atefeh ]

[ ]

 

 
دلم مي خواست من باشمو تو با يک دنياي خالي.دوست داشتم تو باشي منو دو قلب ﭘر احساس.اما نميشه
 
بدون تو دنيا برام ارزشي نداره کاش خودم مي مردم. اما مرگ لحظه هاي ﭘر احساس زندگيمو نمي ديدم.خدايا چه سخته.تحملش چه سخته
 

 

اما مي دونم که اگه نشد باهم باشيم .اما قلبامون هنوز باهمه.من الان بيش از هر زماني اون دلي که بهم دادي تو قلبم حس مي کنم
 
امشب اگه تنهام اگه نيستي باهم اشک بريزيم.اما ضربان قلبتو توي دلم احساس مي کنم
اگه هر شب از شوق بودن با تو خوابم نمي برد.امشب از درد جدايي و غم نبودنت نمي تونم بخوابم
 
نيستي اما من حست مي کنم.باهام حرف نمي زني اما من صداتو مي شنوم که تو دلت داري حرف مي زني.نمي بينمت اما با همه وجود تو ذهنمي
 
الان به ياده لحظه آخر افتادم.لحظه آخر صدات لرزيد.صداي منم لرزيد
 
وقتي صدات قطع شد باور لحظه ها برام مشکل شد.تازه فهميدم که ديگه هرگز اين صدارو نمي شنوم.اشک ريختم.اما چيزي عوض نشد
 
من موندم با يک جاده بي انتها که از اين به بعد کسي رو براي همراهي ندارم.چه دردناک بود اون لحظه.قدرت تحملشو نداشتم.اما چاره اي جز تحمل نداشتم
 
زندگي با من چي کار کرد؟امشب چه طولاني شده.بغضمم نميشکنه. امشب همه چيز عذاب آور شده.سکوت٫بغض خفه کننده٫ فکر تو٫ صداي ضربان قلبم٫ تحمل٫ نفس کشيدنم٫ باور لحظه هام و نگه داشتن قلبي که تو به من دادي
 
سخته.سخت تر از حد توانم.حست ميکنم. با همه وجود حست مي کنم.مي دونم که الان داري به من فکر مي کني.مي دونم. باور دارم با من نيستي اما من تورو با ذره ذره وجودم حس مي کنم
مي دونم که تو هم منو حس مي کني
 
دارم آهنگايي که با همه وجود به تو دادم گوش مي دم.اون روز که اون آلبومو به تو دادم مي دونستم که توي اين شب که عذاب آور ترين شب زندگيمه تنها اين آلبوم ميتونه منو با آهنگاش باور کنه.براي همين به تو دادم. تا تو هم تو اين شب بري سراغش.کاش تو هم الان گوش بدي و مثل من خودتو به احساس واقعي اين آهنگا ﺑﺴﭙاري
 
يک بار بهت گفته بودم.الان بازم ميگم.به تو ساده دل ندادم که بري ساده از يادم.هر چقدر بيشتر فکر مي کنم کمتر مي تونم باور کنم که ديگه باهم نيستيم
 
چه ﭘاک بود اين احساسي که بين ما بود.چه ساده بوديم هردومون
ما که توقع زيادي نداشتيم.فقط مي خواستيم خودمونو فداي احساسي که برامون ارزش داشت بکنيم. اما نشد
 
زندگي به ما مهلت نداد خدايا زندگي چه بي رحمه
 
ما که توقع زيادي نداشتيم. فقط مي خواستيم با هم باشيم.اما زندگي اين حقو از ما گرفت.کاش بودي و مي ديدي که بدون تو دليلي براي ادامه ندارم ساعت ها از لحظه آخره با هم بودنمون گذشته.اما من انگار تو اون لحظه متوقف شدم
 
دوست ندارم که از ذهنم بيرونش کنم
 
خدايا چه سخته جدايي.هنوز به اندازه نصف روز از لحظه آخر نگذشته اما من طاقتم داره تموم
 
ميشه.چقدر دلم برات تنگ شده دلم بد جوري گرفته.اما اين بار تو نيستي که برات از دل تنگيام
بگم.ستاره دلتنگي هاي منم امشب تو آسمون گم شده.ﭘيداش نمي کنم اين شبم که به آخر نميرسه
 
خدايا اين زجر تا کي مي خواد ادامه داشته باشه؟چرا ديشب که با هم مي خنديديم زود
گذشت؟ولي امشب که با هم نيستيم ﭘايان نداره؟
 
مي خوام از خدا بخواهم که به هر دومون کمک کنه.من دعا مي کنم تو هم دستاتو بالا بگير تا دعامون بر آورده بشه.مي دونم که سخته اما بيا باور کنيم که براي ما بازگشت امکان نداره
نمي دونم امشب تا کي مي خواهد طول بکشه
 
اما من تحمل مي کنم.تو هم تحمل کن.ميدونم که ميگي سخته.مي دونم که داري اشک ميريزي و ميگي نميخوام
 
اما اينم مي دوني که ما مجبوريم که زير بار غصه هامون تحمل کنيم .ﭘس منم با تو اشک
ميريزم و سعي مي کنم که با هر قطره اشکم هم باورمو بيشتر کنم و هم احساسمو
 
دوستت دارم براي هميشه.مي دونم که تو هم تا آخرين لحظه دوستم خواهي داشت
 
مي خوام برم .برمو از فردا با سکوت و دل شکستم يک زندگي بي دليلو شروع کنم.ميخوام برم و با همه اين چيزايي که اتفاق افتادباز خدارو شکر کنم.تو هم برو.برو تا کم کم بتوني باور کني که هميشه هر چي تو زندگي دوست داشته باشي بهش نميرسي
 
دلم برات چه تنگه .دنيا دلش چه سنگه
 
دنيا حسابي مارو دور خودش دوونده.صبرم زياده اما عمري ديگه نمونده
برام سخته.خيلي هم سخته
 
اما بايد بگم
خداحافظ زيباترين لحظه هاي زندگي من.خداحافظ خاطرات من
خداحافظ براي هميشه
 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 13:15 ] [ atefeh ]

[ ]

 

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...


یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.


یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.


یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر
روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.


یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.


یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم.
..

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 13:8 ] [ atefeh ]

[ ]

 

هیچوقت فکر نمیکردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی
 
به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان میزتد شمارش معکوس برای انفجار
 
در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم.. تنها مانده ام
 
زل زدم ، خیره شدم ، پلک زدم ، محو شدم
 
یک نفر عشق مرا در دلش آغاز نکرد...

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 13:5 ] [ atefeh ]

[ ]

 

 
 
 
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را بی تو روی دوش بکشم!
همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو ، باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو
تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ، آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت
بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا، نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم
بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده عشق را آنطور که هست برایم معنی کن
بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ، عمری از احساسم گذشت و پیر شد ،
 
دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را….
درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ،
 
زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ….
تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ، دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد
به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ، بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم
دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ….
دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ، اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ، مرا با دستهای خودت غرق نکن….
 
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل با من باش،که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم
 
 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 12:38 ] [ atefeh ]

[ ]

 

٬
گفتی٬ اولین باران بهاری که ببارد٬ برمیگردی
 
گفتی که می آیی٬ با بهار می آیی...
 
نمیدانی که بهار چگونه بهار را انتظار کشی
د
نمیدانی که بهار طلوع خورشید را میشمر
د
نمیدانی که بهار٬ آرزو میکرد روزهایش شب شود٬
 
نمیدانی که بهار٬ برایت هفت سین عشق چیده بود
٬
نمیدانی که...
 
آخر فکر میکرد که روز اول بهار باز میگردی٬
 
فکر میکرد که تو هم دلت برای بهار تنگ شده است
٬
فکر میکرد که تو هم مثل بهار٬ منتظر بهانه ای برای آمدن بودی٬
 
فکر میکرد که تو هم دلت را یک جای دیگر٬ جا گذاشته ای
٬
فکر میکرد که ...
 
بهار آمد ولی تو نیامدی٬
 
بهار آمد ولی بهار چشم انتظار ماند٬
 
بهار آمد ولی بهار بوی پیراهن تو را نشنید٬
 
بهار آمد ولی چشمان بهار به راه ماند!
 
بهار آمد ولی...
 
با خود گفتم٬ باران که ببارد می آیی٬ ولی تو نیامدی
!
با خود گفتم٬ عاشق بارانی٬ آخر تو خود بارانی٬ ولی تو نیامدی!
 
با خود گفتم٬ شاید با باران بعدی می آیی٬
 
با خود گفتم٬ اینبار چشم به آسمان میدوزم٬ شاید باران ببارد
٬
باران هم بارید٬ ولی تو نیامدی!
 
عشق بهار زیر باران خیس شد٬
 
چشمان بهار همرنگ باران شد٬
 
تنش بوی باران گرفت٬
 
سکوتش صدای باران گرفت٬ ولی تو نیامدی!
 
پشت پنجره اشک ریختم٬
 
سراغت را از پروانه ها گرفتم٬
 
نجواهای عاشقانه ام را در گوش قاصدک گفتم٬
 
از ستاره ها جویای احوالت شدم
٬
ولی تو نیامدی!
 
 
و امشب باز باران می بارد٬ نازنینم!
 
می گویند باران رحمت است
٬
بوقت باران٬ هر آرزویی کنی٬ اجابت است٬
 
من تو را از باران میخواهم
٬
آخر بهار دارد میرود٬
 
شاید تا بهار آینده٬ دیگر باران نبارد٬
 
چرا نمی آیی؟
 
مگر دلتنگ بهار نیستی؟
 
مگر عطر یاسها را از یاد پرده ای؟
 
مگر...
 
 
وای اگر برگردی٬ چه میشود!
 
عطر تنت با عطر یاسهای باغچه که همراه شود٬ حیاطمان بوی بهشت می گیرد
٬
اگر برگردی٬ بهار پروانه ها را خواهد گفت که دورت را حلقه کنند٬
 
اگر برگردی٬ بهار دوباره بهار میشود٬
 
اگر برگردی رویای بهار باز آفتابی میشود٬
 
 
باز امشب٬ هق هق بهار٬ در میان فریادهای باران گم شد٬
 
باز دست گلی که برایت چیده بودم٬ توی گلدان پژمرده شد٬
 
باز احساس ترک خورده بهار هزار پاره شد
٬
باز...
 
باز هم چشم انتظارت می مانم٬
 
می دانم که می آیی٬ با بهار می آیی ... با باران می آیی!
 
 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 12:30 ] [ atefeh ]

[ ]

 

همه گفتن:عشقت داره بهت خيانت مي کنه!
گفتم:مي دونم!
گفتن:اين يعني دوستت ندارهاااا!
گفتم: مي دونم!
گفتن:احمق يه روز ميذاره ميره تنها ميشي !
گفتم:مي دونم!
گفتند:پس چرا ولش نمي کني..؟!
گفتم:اين تنها چيزي که نمي دونم....

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 11:43 ] [ atefeh ]

[ ]

خدایا یه کاری کن دانشگاه تهران قبول بشه

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,

] [ 19:55 ] [ atefeh ]

[ ]

دیشب به تک تک ستاره ها سر زدم..

 اما هیچ کدوم تو نبودی....

به آخرین ستاره که رسیدم در گوشم گفت

اونی که دنبالشی ماهه نه ستاره...

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,

] [ 19:33 ] [ atefeh ]

[ ]